
کشمکش فکر و اعضای بدن
ذهن ما چیزی رو میخواد و بدون توجه به نیاز سایر اعضای بدن بی رحمانه بهشون فشار میاره تا به اهدافش برسه.
چند وقتی هست که متوجه شدم بین #فکر ( ذهن، مغز یا هرچیزی که اسمش رو بزاری) با سایر اعضای بدن یه اختلاف سلیقهای وجود داره
قبلا فکر میکردم که من یه نفرم ولی الان مطمئنم که چند نفریم و همه باهم در این #بدن داریم زندگی میکنیم
درسته که مدیریت کارها رو سپردیم به ذهن ولی یه وقتایی ذهن یادش میره که جز خودش هم کسی توی این بدن زندگی میکنه
ذهن #هدفهاش رو دنبال میکنه بدون اینکه متوجه این موضوع باشه که داره سایر ساکنین در این بدن رو اذیت میکنه
ذهن میخواد به هدفهاش برسه و اعضای بدن رو مجبور میکنه تا دیروقت کارکنند و صبح زود از خواب بیدار بشند.
ذهن میخواد سلامتی و طول عمر رو تجربه کنه پس به سایر اعضای بدن دستور میده چشم روی نیازهاشون ببندند و هرچی اون میگه رو گوش کنند
تا یه جایی با این روش میشه رفت جلو اما بعد از مدتی صدای اعضای بدن در میاد
یکی با درد، دیگری با از کار افتادن…
ترمز ذهنم رو کشیدم. دیگه بهش اجازه نمیدم بدون در نظر گرفتن نیازهای اعضای بدن به دنبال اهدافش باشه
میخوای کار بزرگی رو انجام بدی باید حواست به نیروهایی که دارند به تو کمک میکنند تا تو به هدفت برسی باشه
نمیشه از نیرو توقع داشت شبانه روز کار کنه و تو بهش بیتوجه باشی!
باید برای اعضای بدن وقت بزاری. باید نیازهاشون رو بشناسی و بهشون گوش بدی
باید بهشون برسی و بعد انتظار داشته باشی که در مسیر سختی که پیش گرفتی کمکت کنن
اگر بیش از این به نیازهای اونها بیتوجه باشی یه روزی میاد که تنهات میزارند و دیگه باهات همکاری نمیکنند